تنها

تنها

پادشاه ...



پادشاه در یک شب زمستان در کاخ به یکی از نگهبانان خود گفت:

سردت نیست؟...نگهبان گفت :عادت دارم

شاه به او گفت..من میگویم برایت لباس گرم بیاورند

..شاه فراموش کرد..صبح جنازه نگهبان راپیدا کردند

که روی دیوار قصر نوشته بود.....

به سرما عادت داشتم..وعده لباس گرمت مرا از پا

درآورد....

  • پریسا شایگان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی