تنها

تنها

کوله بار




سلام

گاهی اگر تونستی...

 اگر خواستی ...

اگر هنوز نامی از من در سر داری نه در دل !

درکلبه ی تنهایی من قدمی بگذار

نگاهی بیندازوبرو...


مردن...

در زندگی یه وقت هایی پیش میاد .

که حس میکنی باید سرت را زمین بگذاری و بمیری!!

اما نمیمیری...

فقط آه میکشی ...

برای درد ها یی که نمیتوان به کسی گفت

که این ها خیلی بدتر از مردن است!!!!

بیداریهای شبانه ام

گاهی برای بیداری های شبانه ام

چراغی نمی افروزم

خیال تو مرا کافیست...


آغوش تو ...


از تمام عطر های دنیا...

تنها لحظه ای ...

بویی شبیه آغوشت میخواهم...

تاهوش از سر این همه دلتنگی ببرد...




در آغوشم که میگیری آنقدر آرام میشوم

که فراموش میکنم نفس بکشم...



خواب...


گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!



شب...

شب را دوست دارم! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی مرا

ببیند . چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیاقی نداشته باشم شب را دوست دارم چون

دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست

دارم : چرا که اولین بار تو را در شب یافتم از شب می ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب

متنفرم ، به اندازه ی تمام عشق های دروغین با آفتاب قهرم چرا شبها به دیدارم نمی آید؟




سنگ صبور...

کمی عوض شدم دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم

به کسی تکیه نمیکنم ازکسی انتظار محبت ندارم

خودم بوسه میزنم بر دستانم

سر بر زانو هایم میگذارم وسنگ صبور خودم میشوم...

چقدبزرگ شدم یک شبه!!!


کوله بار تنهایی...

روزی میرسد که بی هیچ خبری

باکوله بار تنهاییم

در جاده های بی انتهای این دنیای عجیب

راه خواهم افتاد

من که غریبم

چه فرقی دارد کجای این دنیا باشم...




من دخترم...



من دخترم...


با تمام حساسیت های دخترانه ام...


 باتلنگری بارانی میشوم...


باجمله ای رام میشوم..,


با کلمه ای عاشق میشوم...


بافریادی میشکنم...


باپشت کردنی ویران میشوم...


به راحتی وابسته میشوم...


هنوز هم با عروسک هایم حرف میزنم...


هنوز هم برایش لالایی میخوانم...


هنوز هم با مداد رنگی خانه ی رویاهایم را به تصویر میکشم...


هنوز هم برای شکلات جان میدهم...


هنوز هم با وعده ی شکلات دارو هایم را میخورم...


من دخترم...


هرگز مرا نخواهی دانست...


با تمام مردانگی هایت نمیتوانی بفهمی صورتی برایم یک دنیاست...


نمیتوانی بفهمی عشق به لاک قرمز را...


گریه کردن بدون خجالت را...


نماز باچادر سفید را...


هرگز مرا نمیفهمی...


مگر از نسلم باشی...


مگر از جنسم باشی...


من دخترم...


از نسل لیلی...


از جنس شیرین...


گاهی وقت ها....



گاهی وقت ها چقد اذیتت میکنه !

این دروغی که پشت فراموش کردن پنهون شده

زبونت میگه فراموشش کردی ...

ولی دلت داره با یاد وخاطرش زندگی میکنه .

ای کاش آدمیزاد...

 سختی تحمل تمام تنهایی ها ..

               گریه ها  ...                   

دلتنگی های بی بهونه ...          

وبی خوابی های شبونه را میفهمید....

زندگی را روی سرت آوار نمیکرد با گفتن جمله ی:

مرا ببخش لیاقت عشق تو را ندارم


lk,k


???

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

درد ........

بگذار سکوت قانون زندگی من باشد...

وقتی واژه ها درد را نمی فهمند...


خدایا سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن


http://s3.picofile.com/file/7586151933/1336835094386296_orig.jpg

خدایا سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن

                         اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن!

                                   خدایا سرده این پایین ، ببین دستامو می لرزه

          دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه!

                            بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا، تو می بینی

                                            بگو گاهی که غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی

        کسی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشماته

                     یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته

                                  خدایا! وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن

 

                                                   شنیدم گرم آغوشت، اگه میشه منو جا کن.

منو جا کن ........................

تو کجایی سهراب؟

تو کجایی سهراب؟

آب را گل کردند..

چشم ها را بستند..

و چه با دل کردند..

زخم ها بر دل عاشق کردند..

خون به چشمان شقایق کردند...

تو کجایی سهراب؟؟

که همین نزدیکی..عشق را دار زدند...

همه جا سایه دیوار زدند...

تو کجایی که ببینی دل خوش مثقالیست..

دل خوش سیری چند؟

 

 

صبر کن ای سهراب...

گفته بودی قایقی خواهم ساخت...

قایقت جا دارد؟؟؟

منم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...



من مانده ام.....

من ماندم و 16 جلد کتاب لغت نامه

که هیچ کدام از واژه هایش

مترادف کلمه "دلتنگی" نمی شود...

کاش دهخدا می دانست...

   دلتنگی معنا ندارد...

                      درد دارد...


برگرد....

صبر کن!!!

برگرد...

چمدان هایمان اشتباه شد...

دلم را به جای خاطراتت برده ای...


میخوام برگردم به روزای کودکی

میخوام برگردم به روزای کودکی،آن زمان که پدر تنها قهرمان بود......

 

عشق تنها در آغوش مادر خلاصه می شد......

 

بالاترین نقطه زمین شانه های پدر بود.......

 

تنهادردم زانوهای زخمی ام بود......

 

تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود.........

 

معنی خداحافظ فقط تا فردا بود.......

 

کاش بتوانم برگردم.....



جمعمان جمع است...

گاهی دست خودم را می گیرم...می برم هواخوری...

یاد تو هم که همه جا با من است...

تنهایی هم که پا به پایم می دود...

می بینی؟!

 

      وقتی که نیستی هم...جمعمان جمع است...



ساکار

بخواب....


خودت را در آغوش بگیر و بخواب!

هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد...

این جمع پر از تنهاییست...

گاهی...

گاهی

حتی جرات نمیکنم

پشت سرم را نگاه کنم

که ببینم

جات خالیه

یا نه...!


برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

گه گدا دیدی..............

http://www.cafepatogh.ir/wp-content/uploads/2013/01/%D8%AE%D8%AF%D8%A7.jpg


همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا
خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه
چشماشو ببنده و بهت بده…

......


حرف های زیادی بلد نیستم...

من تنها چشمان تو را دیدم ...

و گوشه ای از لبخندت ...

که حرف هایم رادزدید...

از عشق چیزی نمی دانم...

      اما دوستت دارم...

              کودکانه تر از آنچه فکر کنی...


بوسه یعنی لذت دلدادگی

بوسه یعنی لذت دلدادگی.لذت از شب.

لذت از دیوانگی…..بوسه یعنی حس خوب طعم

عشق.طعم شیرینی به رنگ سادگی……بوسه یعنی آغازی

برای ما شدن.لحظه ای با دلبری تنها شدن……بوسه

سر فصل کتاب عاشقی.بوسه رمز وارد دلها شدن……بوسه

آتش میزند بر جسم و جان.بوسه یعنی عشق من با من بمان……..!


توانایی فراموش کردن...

میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن

کوچه هارو بلد شدم

کوچه ها را بلد شدم

...رنگهای چراغ راهنما را جدول ضرب را...

دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم....

اما گاهی میان آدمها گم میشوم....

.من.........من....من آدمها رابلد نیستم..


امروز ظهر شیطان را دیدم !

امروز ظهر شیطان را دیدم !
 
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...
 
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو
 
گذرانده اند ...
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
 
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
 
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها،
 
آنچه را من شبانه به ده ها
 
وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.
 
اینان را به شیطان چه نیاز است؟
 
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:
 
آن روز که خداوند فرمود بر آدم و نسل او سجده کن،
 
نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود،
 
و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر شیاطینی .


مـیــدونــیــن دِلــَــم چـــی مـــیـــخـــواد!


مـیــدونــیــن دِلــَــم چـــی مـــیـــخـــواد!
خــُــــدا بــــیــــاد بــِــهــِـم بــِــگــــه:
دیـــــوونــَــم کـــَـردی بـــیــــا ایــنـــَـم هـــَـمــونــی کـــه مـــیــخــــواســــتـــــی…

 

چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان


چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان وقتے سیبــ را چیدم …
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ ر

 

دلتنگ یه نفر که باشی


دلتنگ یه نفر که باشی

تمام تلاشتم کنی تا بهت خوش بگذره

و لحظه ای را فراموشش کنی .. فایده نداره


تو دلت تنگه.. دلت برا همون یه نفر تنگه

تا نیاد .... تا نباشه... هیچ چیز درست نمیشه ...!

 


برای خودت زندگی کن

کسی که تو را"دوســـــت داشته باشد...

با تو می ماند

برای داشتنت می جنگد

اما اگر دوستت نداشته باشد با هر بهانه ای میــــــــرود

دوست داشتن...

دختر :شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه.. خوشحال شدم شنیدم..
پسر :مرسی..انشااله قسمت شما..
دختر:می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟
پسر:چی می خوای؟
دختر:اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو بذاری روش؟
پسر:چرا؟می خوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم؟؟
دختر:نه..آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن..می خوام بفهمی چقدر عاشقت بودم ?




برو....



برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ،
بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ،
اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ،
نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ،
هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم
، بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ،
بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ،
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند،
در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی
،درد مرا تازه تر میکنی !


بی اعتمادم به این مردم....




آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم

که میترسم

هر گاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پایم بکشند....



دوستت دارم..........................................من


خاطره...

دلم تنگته...

http://shangol.ir/wp-content/uploads/2012/09/Www.Pix98.CoM_crying_004.jpg

جمله ای که وقتی به زبون میارمش صورتم خیس اشک میشه اینه:

 

به خدایی که میپرستی دلم تنگته...........

 

برگرد.......

درد...

http://poorazkhali.loxblog.com/upload/poorazkhali/image/1234.jpg

درد یعنی ...

مرور مسیج های که یه روزی باورشان داشتی...
.
و امروز به دروغ بودنشان...
.
ایمان اوردی...!!

چشماشو بست و رفت...

http://ts3.mm.bing.net/th?id=H.4881450553180602&w=247&h=155&c=7&rs=1&pid=1.7

یه وقتایی که دلت گرفته....
بغض داری...
آروم نیستی....
دلت براش تنگ شده.....
حوصله هیچکسو نداری....
به یاد لحظه ای بیفت که اون همه ی بی قراری های تو رودید.......
اما...
چشماشو بست و رفت...


مراقب خودت باش...


دل اگر بســــــتی ،

                محـــــــکم نبند!

                      مراقب باش گره کور نزنی...!


                                    او میـــــــــــــــــــــــرود!
 

                                        آنوقت تو میمانی و یک گره کور



غریبه ی آشنا...

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی که:

یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

عشق یعنی...

عشق یعنی...


عشق                                         بیداد   من

باختن                  یعنی                     لحظه                 عشق

جان                         سرزمین           یعنی                           یعنی

زندگی                                   پاک   عشق                                 لیلی و

قمار                                           من                                       مجنون

در                              عشق یعنی ...           شدن

ساختن                                                                                 عشق

دل                                                                                   یعنی

کلبه                                                                        وامق و

یعنی                                                                   عذرا

عشق                                                           شدن

  من                                                عشق

 فردای                                     یعنی

  کودک                            مسجد

  یعنی               الاقصی

عشق     من  

عشق                                         آمیختن                                      افروختن

یعنی                                به هم           عشق                              سوختن

چشمهای                        یکجا                    یعنی                          کردن

پر ز                 و غم                            دردهای             گریه

خون/ درد                                                   بیشمار

  عشق                                   من   

    یعنی                            الاسرار   

    کلبه                   مخزن  

  اسرار     یعنی  


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

به سیــــــــــــــــــــــــم آخر…

به سیــــــــــــــــــــــــم آخر…

ساز میزنم امشــــــــــــــــــــــــب…!

به کوری چشم دنیــــــــــــــــــــــــا….

که ســــاز مخالــــــــــــــــــــــــف میزنــــــــــــــــــــــــد…

با من….!!!!!!


با یادتم...

امروز رو هم با یادت شب کردم ..
به یاد صدات ..
به یاد نفسهات ..
ولی من هنوز خسته نشدم ..
از به یاد تو بودن ..
الان خیلی وقته که به یادت زندگیمو میگذرونم
به یادت میخوابم ..
به یادت بلند میشم ..
به یادتم
به یاد کسی که
حتی وقتی پیشم بود ... به یادم نبود
من کسی نبودم که انقدر به پای کسی بمونم
ولی وقتی تو اومدی ...
به پات موندم ..
سوختم .........

وبا خودت فکر کنی که واقعا چته...

یه وقت ها

احتیاج به ی آدمی داری؟

یه دوستی؟
که وایسه روبه روت
که توی چشمات نگات کنه
ومحکم بزنه تو گوشت
که تو؟صورتت خم شه دستت رو بذاری رو گوشت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه؟
ببینی که از دستت اعصبانیه؟
توی اخم صورتش ببینی که دوست داره
ببینی که دوستته
که نگاش کنی؟همون جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده؟
که بهت بگه "توچته"؟بسه؟به خودت بیا....تو چته...
که سرت فریاد بکشه...
که تو یهو بلرزی...
که بری بغلش کنی؟
که بغلت کنه؟
همون دستی که کوبید توی صورتت رو بذاره روی سرت؟توی موهات؟
که سرت رو فشار بده توی گودی شونش
که تو چشماتو ببندی
روی شونش گریه کنی؟
بلرزی؟
وبا خودت فکر کنی که واقعا چته...


تنهاییم...


دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

http://hm2061368.persiangig.com/d8afd984d8aad986daafdb8c.jpg

پادشاه ...



پادشاه در یک شب زمستان در کاخ به یکی از نگهبانان خود گفت:

سردت نیست؟...نگهبان گفت :عادت دارم

شاه به او گفت..من میگویم برایت لباس گرم بیاورند

..شاه فراموش کرد..صبح جنازه نگهبان راپیدا کردند

که روی دیوار قصر نوشته بود.....

به سرما عادت داشتم..وعده لباس گرمت مرا از پا

درآورد....

وقتی گوشیم زنگ میخوره....




گوشیم زنگ میخوره


آهنگِ زنگ میگه "تویی"!!!
میدُوَم سمت گوشی
دیدنِ اسمت بعدِ این همه مدت روی صفحه گوشی مثلِ معجزه میمونه....
تا میام گوشی و بردارم و بگم :جانم عزیزِ دلم

همه لحظه های نبودنت مثلِ فیلم از جلو چشمم رد میشه
از همون روز اول که میومدم تو اتاقم در و میبستم/بالشم و میگرفتم جلو دهنمو اینقدر ضجه میزدم تا از حال برم ...
تا همه شبهایی که مثلِ دیوونه ها تا صبح تو اتاقم راه میرفتم و با خودم درد و دل میکردم ...
همه اون الکی عصبانی شدنام. ....بی حوصلگیام.....دلتنگ شدنام
همه نا امید شدنام و کفر گفتنام
همه با گریه التماس کردنام به خدا که فراموشت کنم و دلم یکم آروم بگیره...
همه تب و لرز کردنام....
همه قرصهای رنگارنگ آرامبخش....
همه و همه...
میبینی؟
من بی اندازه دوستت داشتم و تقاصِ این دوست داشتن هم "به اندازه" پس دادم...
دیگه بسه...
حتی فکرِ برگشتنِ اون روز های سیاه ......من و از پا درمیاره!
چه برسه به اینکه دوباره تکرار بشه...
پس
گوشی روخاموش میکنم
تو دلم میگم:خداحافظ.....برای همیشه
عزیزِ همیشگیِ دلم!
اشکام و پاک میکنم و با لبخندی تلخ
از اتاقم میرم بیرون.


خدایا میشه سرمو بذارم رو پاهات...



خدایا میشه سرمو بذارم رو پاهات،

چشمامو ببندم،

تو دست بکشی رو موهام،

من آروم بخوابم...

فقط خداجون تا خوابم نبرده یه چیزی بگم،

خیلی خسته ام...بیدارم نکن!!!

خـــــداحافـــــظ...

چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
... سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت" و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ                                        
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟



گرمم کن با آغوشت.....

آغوش گرمم باش

 

بگذارفراموش کنم

 

لحظه هایی راکه درسرمای بی کسی لرزیدم...


دلم تنگ میشود......


 

دلـــــم براے تــو کــه نه,


ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده


براے تــو که نه ،


ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده


براے تـــو که نه ،


ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده


براے تـــو که نه ،


ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده


راستش ! براے اینها که نه . . . .


برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده

طعنه.....



سهراب گفتی:چشمها را باید شست……شستم ولی !.

 


.گفتی: جور دیگر باید دید…….دیدم ولی !..

 


.گفتی زیر باران باید رفت……..رفتم ولی !..

 


.او نه چشمهای خیس و شسته ام را.

 


.نه نگاه دیگرم را…هیچ کدام را ندید !!!

 


!فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

 


دیوانه باران ندیده !!

وقتی رفت...

وقتی رفت

 

    گفت:توراهم باخودم میبرم   

 

          باخوشحالی گفتم:

 

                 کجا؟

 

                                    گفت:ازیادم..


دلت را بینداز وسط.....

بارآخرمن ورق رابادلم برمیزنم!!

 

باردیگرحکم کن..

 

امانه بی دل،

 

بادلت حکم کن!

 

حکم دل:

هرکه دل داردبیاندازدوسط،

 

تاکه مادلهایمان راروکنیم!

دل که روی دل بیافتاد،

 

عشق حاکم میشود!!

 

پس به حکم عشق بازی میکنیم.

 

این دل!

 

روکن حالادلت را..!

 

دل نداری؟؟!!!!

 

بربزن اندیشه ات را...

 

حکم لازم.!!

 

دل سپردن

دل گرفتن

 

  هردولازم!!!

اگه یکی دستت روگرفت...



اگه یکی دستت روگرفت

 

ودلت لرزید

 

زیادعجله نکن

 

روزی بادلت کاری میکنه

 

                                                                         که دستات بلرزه..!!!!




سادگی...


خیلی بده حس کنی مث دارویی

فقط وقتی نیاز دارن

ازت استفاده میکنند...



خدااا...

خدااااااااااااااااحواست هست؟؟؟

صدای هق هق من از گلویی میاد

 که گفتی ازرگش بهم نزدیک تری!!!



غمگینم!

مثل عکسی در اعلامیه ترحیم

که"لبخندش" دیگران را میگریاند...

یکی جواب منو بده....



خدااااایا ...


من نمیفهمم در دنیای تو

همه  میگویند شکست خوردندو

معشوقشان رها کرده آنهارو

وااااای پس کیااااااا دل آدم هارو میشکنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداااااایا ...


من نمیفهمم که در دنیای تو

چه دلخوشی دارد شکستن دلی که

با بودن کسی آروم میگیرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداااایا ...


من نمیفهمم در دنیای تو

چرا کسی که نارو زده رو زرنگ میخوانند

وکسی که نارو دیده رو ابله؟؟؟؟؟؟؟؟؟

واااااااااااااااااااااااااااااااااااای چیکار کنم؟


به کی میشه تکیه کردکه کمرتو زمین نزنه...

خداااااایا...

چرا بازار یوسف فروشی زیاد شده؟؟؟؟؟؟؟؟


نمیدووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم



فوت....

خدایا برای خاموشی شب های انتظارم فقط یک فوت کافی است

خاموشم کن خسته ام...


عظمت عشق...


یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست  

یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند 

یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست 

 و  

یاد گرفتم هر چه عا شق تری ،

 

تنهاتری...

بوس...



مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش ۱۰۰ بوسه برایت فرستادم
همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب دادعزیزم از اینکه ۱۰۰ بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم.ریز هزینه ها
۱-  با شیر فروش به ۲ بوس به توافق رسیدیم
۲-  معلم مدرسه بچه ها با ۷ بوس به توافق رسیدیم
۳-  صاحب خانه هر روز می اید و ۲-۳ بوس از من می گیرد
۴-  با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من  آیتم های دیگری به او دادم
۵-  سایر موارد ۴۰ بوس.نگران من نباش…هنوز ۳۵ بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم

ازدواج...


 


جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.


جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد


جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.

میخواهمت...

در خاطری که تویی   دیگران فراموشند

بگذار در گوشت بگویم:

"میخواهمت"

این خاصه ی تمام حرف های عاشقانه ی دنیاست...


خیانت.....

چگونه خیانت میکنند؟

 

چگونه درکناردیگری به آرامش میرسند؟

 

من حتی بالشم راعوض میکنم

 

خوابم نمیبرد...!!!



بغض....

گاهی دلت میخواد همه بغض هات از توی نگاهت خونده بشن....

میدونی که جسارت گفتن کلمات رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل:چیزی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اون جاست که بغضت رو بالیوان سکوت سر میکشی وبا لبخند سرد میگویی:

نه هیچی...............................



تنهایی...

تنهایی ...

تاوان همه ی "نه"هایی است که نگفتم تا دل کسی نشکند..

همه ی محبت هایی که زیادی هدر دادم تادلی را به دست آورم...

همه ی دوس دارم های الکی که جدی گرفتم..

همه ی سادگی هایی که در این دنیای هزار چهره خرج کردم..

تنهایی...

تاوان همه ی خوش بینی که به دنیاو به آدم های این روز ها داشتم...




تلخی زندگی....


کاش تلخی زندگی کمی الکل داشت

شاید مستمان میکرد و کمتر درد را میفهمیدیم...

دل.....



دلم را میپیچم لای پتو شاید سرما بخورد

از بس که رفتار این روز هایت سرد است

یخ کردم...

ساحل تنهایی...




میخواهم برایت تنهایی رامعنی کنم

درساحل کنار دریا ایستاده ای

هوای سرد...

صدای موج ...

انتظار...انتظار...انتظار...

به خودت می آیی به یاد می آوری که دیگر نه کسی ست

که از پشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت را بگیرد

نه صدایی که قشنگتر از صدای دریا باشد

اسم این تنهاییست...

دیوار...


یا دیوار ها موش ندارند یا موش ها کر شده اند

که دیگر نمیشنوندصدای شکستن این بغض لعنتی را

موش ها هم موش های قدیم...


درد تنهایی...

درد تنهایی کشیدن مثل کشیدن خط های رنگی

روی کاغذ سفیده شاهکاری میسازد به نام دیوانگی

ومن این شاهکار را به قیمت فصل های خشک زندگی ام خریده ام

تو هر چه میخواهی مرا بخوان ..

دیوانه...

خودخواه...

بی احساس...





نمیفروشم...





 

عشق های امروزی.....


دست از پا خطا کنی تعویض میشوی

همین حوالی کسی شبیه توست

این است پیام عشق های امروزی...


به تو پناه آوردم...

به تو پناه آورده ام ای چشمه زلال دلم ، به تو پناه

آورده ام ای بود و نبودم ، مرا در میان خودت بگیر تا

اسیر آغوشت شوم ، تا برای همیشه پشت میله های

آن آغوش گرمت زندانی باشم…


دوستت دارم.....






دوستت دارم ای تو که هر چه فکرش را میکنم برای من ،

 برای قلبم و احساسم مثل و مانندی نداری

و می آیم به سویت ، دنبال میکنم عطر و بویت ،

 پا میگذارم جای قدمهایت ،

 تا شاید در این راه دوباره همسفرم شوی ،

 دوباره نفس دهی به تنی که آنقدر رفته که بی نفس شده است !


دلتنگی....

گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد میشود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ میشود . . .

دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من که رسید از حرکت ایستاد . . .

دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید . . .

دلتنگ خودم . . .

دلتنگ تو...